برای من ، اولین قدم زیر سوال بردن همبستگی فرهنگ ما در زمینه موفقیت (عملکرد خوب) با رقابت (شکست دیگران) بود. فقط وقتی فهمیدیم که ایده اول در ایده دوم فروپاشیده است ، می توان فهمید که تنظیم چیزها غیر ضروری و غیر منطقی است - در محل کار ، مدرسه ، بازی - به طوری که یک نفر برای اینکه دیگری بتواند شکست بخورد موفق شدن

در واقع ، دانشمندان خاطرنشان می کنند که ایدئولوژی حمایت از این چیدمان فقط یک تعصب فرهنگی است: افرادی که برای پیروزی در پرستش بزرگ نشده اند بهتر می توانند بفهمند که رقابت در واقع همه افراد - حتی برندگان - را از انجام بهترین تلاش باز می دارد.

اما تنها زمانی بود که شروع به حفاری عمیق تر کردم ، چیز دیگری راجع به برداشت ما از نظر فرهنگی (و درنهایت ضد نتیجه) از دستاورد کشف کردم: مسئله فقط این نیست که ما آن را به اجبار پیروزی بر دیگران تقلیل می دهیم. این همچنین تابعی از تعهد ما به فردگرایی است. و طبق یک مطالعه جدید (که در یک لحظه توصیف می کنم) قیمت عملی این تعهد ممکن است برای برخی از ما تندتر از دیگران باشد.

در آمریکا ، افراد تقریباً همیشه مرجع تفکر درباره موفقیت ، اخلاق ، نحوه آموزش کودکان و آنچه بزرگسالی را تعریف می کند ، هستند. این در مورد من است ، نه ما. همانطور که اخیراً استدلال کردم ، خودخواهی حیرت انگیز افرادی که از ماسک زدن یا محدود کردن فعالیتهای خود در طی یک اپیدمی امتناع می ورزند - "آزادی" خود را برای انجام هر کاری که بخواهند بالاتر از احساس مسئولیت در قبال (چه رسد به نگرانی در مورد) رفاه دیگران - در واقع فقط یک نسخه تقویت شده از کل فرهنگ ما است.

به محض توجه ، همه جا متوجه این نقش و نگار می شوید. این حرف را می شنوید که به ما می گویند مشخصه بلوغ - شاخص اصلی رشد سالم برای بزرگسالان - خودکفایی است. (نتیجه این امر این است که مادران و پدرانی که به وابستگی متقابل فرزندان خود ، نه فقط استقلال آنها اهمیت می دهند ، اغلب به "فرزندپروری هلی کوپتر" متهم می شوند).

وقتی معلمان خوش فکر در مورد تهیه "داربست" برای دانش آموزان صحبت می کنند ، این حرف را می شنوید ، یعنی پشتیبانی موقت از آنچه بچه ها هنوز نمی توانند انجام دهند ، اما به زودی انتظار می رود که کاملاً به تنهایی انجام شود. باز هم این امر امری بدیهی تلقی می شود که ادامه اعتماد به دیگران امری قابل قدمت است. (و اگر اینطور نیست ، گاهی اوقات کمک دیگری به یک همکلاسی ارائه می شود - یا از او کمک می گیریم) نام دیگری می گذارند: "تقلب".)

اکثر ما بیش از ماهی که از قرار گرفتن در آب آگاه است ، از جهان بینی فردگرایانه ای که به ما شکل می دهد و فرهنگ خود را تعریف می کند ، آگاهی نداریم. این زمینه ای است که در آن می توان فهمید که چگونه درس اصلی در مدارس آمریکایی ، همانطور که فیلیپ جکسون به یادآوری می کند ، "چگونه در میان جمعیت تنها بمانیم" است. یادگیری به عنوان یک فعالیت برای افراد فاقد مجزا در نظر گرفته می شود ، نه برای یک جامعه. یکی از معلمان دبستان من بوق می زد ، "چشم به کاغذ خودت! من می خواهم ببینم چه کاری می توانی انجام دهی ، نه اینکه همسایه ات چه کاری می تواند انجام دهد!" این اطلاعیه که با تمام متفکرانه عطسه از او صادر شد ، بیشتر من را در آن زمان به دلیل کاربرد ساختگی کلمه همسایه آزار می داد. بعداً فهمیدم که چگونه کل وضعیت بد تصور شده است. یک دانش آموز زودرس ممکن است به آن معلم متوسل شده باشد و گفته باشد ، "بنابراین شما می خواهید ببینید که وقتی من از منابع و حمایت اجتماعی محروم می شوم که مشخصه بهترین محیط های عملکرد واقعی دنیاست ، چه اتفاقی می افتد؟ Geez ، چرا شما می خواهم ببینم من و همسایگانم چقدر می توانیم با هم کار کنیم؟ "

 

حدود 20 سال پیش دوره ای از احساس 45 دقیقه وجود داشت که طی آن چند ایالت ارزیابی های معتبر را به عنوان جایگزین آزمون های استاندارد پر از حباب آزمایش کردند. به عنوان مثال آزمون MSPAP مریلند شامل پروژه های گروهی بود. خوشه های کودکان با هم آزمایش های علمی را انجام می دهند و به ارزیابی کنندگان اجازه می دهد مهارت خود را در درک و بکارگیری اصول علمی بسنجند. به اندازه کافی چشمگیر خواهد بود که این ارزیابی ها از توانایی کودکان برای فکر کردن و نه فقط از حفظ کردن بهره می برد. اما یادگیری - و در نتیجه روند اثبات این یادگیری - نیز به عنوان نه تنها فعال بلکه تعاملی نیز مورد توجه قرار گرفت. تصور کنید.

البته ، آن چند چشمک چشم انداز روشن فکرانه در مورد ارزیابی از ت گذاران مدتهاست که از بین رفته است. و از آنجا که آزمون های استاندارد ، به ویژه آزمون هایی که میزان بالایی در آن متصل است ، تمایل به هدایت آموزش دارند ، بنابراین انتخاب دانش آموزان فقط به صورت فردی ، که حتی تعداد کمی از ما در مورد آن به عنوان گزینه فکر می کنیم ، به اطمینان از رویکرد فردگرایانه در آموزش کمک می کند. قدرت های موجود می خواهند فقط آنچه می توانید بدون همسایگان انجام دهید را مشاهده کنند.

چه ماموت فرصتی را از دست داد. ارزش تحقیقات دهه ها نشان دهنده مزایای یادگیری مشارکتی (CL) است - ترتیبی که در آن دانش آموزان در هر سنی و تقریباً در همه موضوعات با هم ، به صورت دوتایی یا گروههای کوچک مشخص می شوند. 1 CL فقط تقسیم بچه ها به تیم ها ؛ این امر در مورد ایجاد "وابستگی متقابل مثبت" است ، به این معنی که تکالیف به گونه ای ساخته می شوند که همکاری فعال را تقویت کنند.

تحقیقات بیش از 40 سال گذشته نشان می دهد که CL با ساختار دقیق ، از انواع مختلفی به طور مداوم سودمند است: خودپنداره سالم ، تعامل اجتماعی بهتر (و دیدگاه های مطلوب تر از همسالان از نژادهای مختلف قومی و سطح توانایی) ، نگرش های مثبت تر در مورد یادگیری (و درباره موضوعات خاص) ، و دستاوردهای بالاتر (درک مطلب ، خلاقیت ، استراتژی های حل مسئله ، و - آخرین و همچنین کمترین موارد - یادآوری واقعیت ها).

 

دیوید جانسون ، روانشناس اجتماعی ، بسیاری از این مطالعات را با همکاری برادرش راجر انجام داد و حتی کارهای بیشتری را که توسط محققان دیگر انجام شد ، بررسی کرد. خلاصه آنها: "همکاری با یکدیگر برای دستیابی به یک هدف مشترک ، موفقیت بالاتر و بهره وری بیشتر از کار در تنهایی را به دست می آورد ، با تحقیقات کافی به اندازه کافی تأیید می شود که به عنوان یکی از قوی ترین اصول روانشناسی اجتماعی و سازمانی است." (اتفاقاً من عنوان این مقاله را از یکی از شعارهای محبوب جانسون ها وام گرفتم.)

به ویژه CL نه تنها به این دلیل که دانش آموزان می توانند استعدادها و منابع خود را به اشتراک بگذارند ، بلکه همچنین به این دلیل که آنها را تشویق می کنند تا تفکر خود را توضیح دهند و ایده های یکدیگر را به چالش بکشند و بر اساس آنها کار کنند ، بسیار قدرتمند هستند. استدلال با کیفیت بالاتر از فرآیند در نظر گرفتن دیدگاه های دیگران پدیدار می شود. کسانی که به حال خود رها شده اند ، همه این مزایا را از دست می دهند.

و با این وجود بیشتر اوقات بچه ها خودشان هستند. آنها طوری ساخته شده اند که پشت میزهای جداگانه بنشینند ، گویی در جزایر خصوصی هستند و اینکه قرار است هرکدام مسئول وظایف و رفتارهای خود باشند ، به این معنی است که هرکدام (در بهترین حالت) برای یادگیری دیگران بی اهمیت هستند. (در بدترین حالت ، آنها در برابر یکدیگر قرار می گیرند ، به این معنی که همکلاسی های آنها به عنوان موانعی برای موفقیت آنها ایجاد شده اند.) بارها و بارها ، باید یادآوری کنیم که این اخلاق ، که در درک ما از مفاهیم مانند موفقیت پخته شده و عدالت و بلوغ یک واقعیت زندگی نیست. در بیشتر انسانها نیز مشترک نیست.

در حقیقت ، حتی در یک فرهنگ واحد مانند فرهنگ ما ممکن است شاهد اختلافات طبقاتی باشیم. هشدارهای گسترده ای را در مورد والدین هلی کوپتر در نظر بگیرید که ، همانطور که اشاره کردم ، ریشه در یک اخلاق فردگرایانه دارد: یک بزرگسال جوان موفق در درجه اول به عنوان کسی دیده می شود که می تواند به تنهایی این کار را انجام دهد. یک سری جذاب از مطالعات منتشر شده در سال 2012 توسط یک تیم تحقیقاتی چند دانشگاهی نشان داد که "هنجارهای فرهنگی عمدتا طبقه متوسط ​​استقلال که در بسیاری از کالج ها و دانشگاه های آمریکا نهادینه شده است" به ویژه برای بزرگسالان جوان که اولین در خانواده ها برای شرکت در دانشگاه. این هنجارها "با هنجارهای نسبتاً وابسته ای که بسیاری از دانشجویان نسل اول به طور مرتب در متن طبقه کارگر محلی خود قبل از دانشگاه در معرض آن هستند مطابقت ندارد." و نتیجه این عدم تطابق ایجاد یک نقطه ضعف علمی پنهان برای این دانش آموزان است ، که بر عملکرد آنها تأثیر سو می گذارد.

با توجه به انتظارات از خودکفایی که در موسسات ما نفوذ می کند - "یاد بگیرید برای خودتان کار کنید" - ارتباط با والدین ، ​​حمایت از آنها و حتی شاید مداخلات آنها برای کمک به دانش آموزان در دوام و موفقیت در یک محیط چالش برانگیز بسیار مهمتر می شود. تقریرهای ناخوشایند والدین برای هلی کوپتر که در هر صورت ساده انگارانه و نگران کننده هستند ، مخصوصاً وقتی که به تفاوت دانش آموزان و سوابق آنها توجه نشود ، تأسف آور هستند.

و این ما را به یک مطالعه کاملاً جدید سوق می دهد که فقط چنین تفاوتهایی را در زمینه عملکرد کلاس در نظر گرفته است. محققان با استناد به تحقیقات قبلی نشان دادند که افرادی که تحصیلات کمتری دارند اغلب بیشتر از کسانی که دارای مدرک دانشگاهی هستند خود را "مرتبط با دیگران و زمینه های اجتماعی" می دانند ، محققان دریافتند دانشجویانی از طبقه کارگر که در یک دوره خاص دانشگاهی ثبت نام کرده بودند هنگام کار مشترک بهتر از کار در تنهایی است - به شرطی که آنها حداقل با یک دانشجوی طبقه کارگر در گروه باشند. یک مطالعه پیگیری نشان داد که همکاری در واقع به چنین دانش آموزانی کمک می کند تا عملکرد بهتری نسبت به دانشجویان طبقه متوسط ​​داشته باشند.

من به برخی سوings ظن ها در مورد نتیجه گیری طبقاتی که از این مطالعات به دست آمده است ، در نتیجه روش محدود محققان برای تعریف طبقه (و همچنین به این دلیل که نمونه "طبقه کارگر" به دلیل حضور در یک دانشگاه نخبه تا حدودی غیر معمول بود) اعتراف می کنم. اما نکته بزرگتر این است که فکر کردن درمورد دستاورد کاملاً فردگرایانه منطقی نیست ، همانطور که در مدارس ، محل کار و جامعه به طور کلی این کار را می کنیم. کنار آمدن با وظایف - به ویژه نه فقط برای افرادی که از قبل مستعد وابستگی متقابل هستند - معمولاً بسیار مفیدتر است.

ما نه تنها باید فرصت هایی را برای یادگیری و کار مشترک فراهم کنیم ، بلکه باید ایده کامل موفقیت را بازتاب دهند تا موفقیت جمعی را منعکس کند.

 

منبع :https://drtaranehmoazeni.com/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C/

 

آخرین چیزی که باید درمورد کاهش مصرف Ego بدانید

اختلال شخصیت مرزی چیست؟

بیمار بودن در مورد شخصیت افراد چه چیزی را نشان می دهد؟

، ,یک ,های ,فقط ,انجام ,ها ,که در ,در مورد ,به عنوان ,است ، ,دانش آموزان

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خلاقیت در آموزش فوتبال ایران تجهیزات موتورخانه یه آدم معمولی با یه ذهن شلوغ جوادذبیحی راد : مدرس ، مشاور ، کارشناس ، ارزیاب سایت بینو بهترین مرجع مطالب زندگی قیمت محصولات نورپردازی نما Xs mu5icdl بهترین وبلاگ دانلود آهنگ با لینک مستقیم خرید کتاب و خلاصه کتاب